ها است و هنگامیکه قانون علیّت از حساب ساقط گردد و هیچگونه ضرورتی بین علّت و معلول وجود نداشته باشد، ارتباطی نیز بین دلیل و آن حقیقت که مورد استدلال قرار گرفته است، نیز باقی نمیماند.
ج) علیت و اثبات خداوند
قانون علیّت، از با ارزشترین قوانین مورد استفاده در فلسفه الهی است. همین قانون با سایر قوانین منشعب از آن است که ما را ملزم میکند که تمام رشتههای علّی و معلولی را منتهی به یک ذات کامل و غیر معلول بدانیم و همهی نظامات را تحت نظام واحد و قائم به ذات واحد بشناسیم. به همین دلیل است که مرحوم صدرالمتألهین در جلد دوم اسفار مینویسد:
أن الطریق إلى إثبات الصانع ینسد بسببه فإن الطریق إلیه هو أن الجائز لا یستغنی عن المؤثر فلو أبطلنا هذه القاعدة لم یمكننا إثبات واجب الوجود.[1]
اگر علیّت نفی گردد، راه اثبات صانع نیز مسدود میشود. زیرا طریقهی اثبات صانع این است که هر امر ممکنی محتاج به مؤثر است و چنانچه این طریق باطل شود، امکان اثبات واجب الوجود نخواهد بود.
لازمهی انکار علیّت در میان موجودات، این است که نتوانیم این رابطه را بین خداوند و موجودات نیز اثبات نماییم؛ زیرا اگر در میان موجودات چنین رابطهای وجود نداشته باشد، نسبت هر موجودی به موجود دیگر یکسان و نسبت واحدی خواهد بود که هیچ اختلافی از نظر تأثیر و تأثر در میان این نسبتها نخواهد بود. در این صورت انسان از کجا به لغت و معنای کلمهی «سبب و علّت» آشنا شده و از چه راهی میتواند سببیّت خدای تعالی را برای همهی موجودات اثبات نماید.
د) علیت و علم
همهی نظریات علمی در قلمرو مختلف تجربه و مشاهده، بستگی کامل و اساسی به مبداء علیّت و قوانین آن دارد. اگر بین اشیاء رابطهی علّی و معلولی نباشد، در این صورت هیچ قانون و ناموسی هم وجود خارجی نخواهد داشت. زیرا همهی قوانین و نوامیس حاکم بر طبیعت، کیفیتهای خاص علّی و معلولی اشیاء است. و در این فرض «علم» نیز معنا ندارد، زیرا علم عبارت است از بیان قوانین و نوامیس و روابط واقعی بین اشیاء است و اگر بین هیچ چیز با چیز دیگر رابطهای وجود نداشته باشد، علمی هم وجود نخواهد داشت. پس قانون علیّت و معلولیت پایه و اساس علم است.[1]
هر چند ممکن است به نظر رسد که اصل علیّت، اصلی بدیهی و اینکه هر پدیدهای علّتی دارد روشن است، اما مسأله این چنین واضح و بدیهی نیست و حداقل بداهت آن نیازمند تبیین است، به ویژه اگر به این نکته توجه کنیم که اصل علیّت از جانب فیلسوفان و متفکران بزرگی چون غزالی در عالم اسلام و هیوم در جهان غرب مورد تردید قرار گرفته است.
از مطالب گذشته روشن میشود که اصل علیّت، اصلی است که از اهمیت شایانی برخوردار است، لذا در این پژوهش با بررسی نظرات دو متفکر بزرگ جهان اسلام یعنی غزالی و ابنرشد با تکیه بر نقدهای غزالی به ابنسینا در بحث علیّت و پاسخهای ابنرشد سعی شده تا گامی هر چند کوچک در عرصهی تفکر فلسفی و حقیقتجویی برداشته و روشن شود کدامیک از این بزرگان در داوریهای خود به حقیقت نزدیکتر بودهاند.
3- اهداف پژوهش
الف) منظور از «تطبیق» در این پژوهش
مطالعات تطبیقی و مقایسهای در تفکر فلسفی از اهمیت مضاعفی برخوردار است. یکی به جهت آنکه برای شناخت عمیق و دقیق هر چیزی، باید آن را با امور دیگر مقایسه کرد. بروننگری دربارهی خود فلسفه، به واسطهی این نوع مطالعات میسّر میشود. و دوم به جهت آنکه به رغم زمینههای مساعد در فلسفه و قلمرو وسیع در آن برای مطالعات تطبیقی، چنین مطالعاتی، به ویژه در کشور ما، چنانکه شایسته و بایسته است، صورت نگرفته است.[1]
خرید اینترنتی فایل متن کامل :
معنای دیگر تطبیق، آن است که در تفسیر متون، به ویژه متون دینی مانند قرآن، مفسّر، مقبولات علمی پیشین خود را بر آیات تحمیل کند. نام این قسم بحث تفسیرى را تطبیق گذاشتن مناسبتر است، تا آن را تفسیر بخوانیم، چون وقتى ذهن آدمى مشوب و پابند نظریههاى خاصى باشد، در حقیقت عینك رنگینى در چشم دارد كه قرآن را نیز به همان رنگ مىبیند و مىخواهد نظریهی خود را بر قرآن تحمیل نموده، قرآن را با آن تطبیق دهد؛ پس باید آن را تطبیق نامید نه تفسیر.[3] تطبیق به این معنا، داستان غولی را که در اساطیر اروپایی ذکر شده است، به یاد میآورد؛ میگویند این غول تختی داشت که گمشدگان در صحرا را دستگیر میکرد و بر روی آن تخت میخواباند و اگر آن فرد، درازتر از تخت بود، سر و ته او را با تبر، قطع میکرد و اگر کوتاهتر بود، آنقدر میکشید تا هماندازهی تخت شود؛ میخواست همه را با تخت خود، تطبیق کند.
معنای مورد نظر ما در خصوص مطالعات تطبیقی، «بررسیهای مقایسهای» است. مراد از «مقایسه» در اینجا ملاحظهی همسانیها و ناهمسانیها، مواضع وفاق و مواضع خلاف و اشتراکات و افتراقات اموری است که با هم مقایسه میشوند.[4]
در بررسی مفهوم تطبیق به معنای أخیر روشن است که مطالعات مقایسهای در جایی امکانپذیر است که پای امور متعدّدی در میان باشد. اگر قرار باشد دو أمر در هیچ جنبهای اختلاف نداشته باشند در واقع یک أمر هستند نه دو أمر. با این توضیحات روشن شد که هدف از پژوهش بیان اشتراکات و اختلافات دو متفکر بزرگ جهان اسلام یعنی غزالی و ابنرشد در «بحث علیّت و لوازم آن» است، که این داوری بیش از هر چیز حول محور اشکالات غزالی به ابنسینا و پاسخهایی که ابنرشد به وی داده است صورت گرفته است. باید دید که فهم و تبیین کدام متفکر از «علیّت» به حقیقت نزدیکتر است؟
ب) علیّت
اما منظور از علیّت چیست؟ علیّت به چه معناست و تصور آن چگونه برای آدمی به وجود میآید؟ فصل نخست، برای پاسخ به این سؤال و همچنین آگاهی یافتن از مفاهیم مبنایی این پژوهش اختصاص یافته است.
[1] بیوک علی زاده، “فلسفه تطبیقی؛ مفهوم و قلمرو آن” پژوهشنامه فلسفه دین، بهار و تابستان1382، شماره1، ص45
[2] دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، فلسفه تعلیم و تربیت، چاپ دوم (تهران: انتشارات سمت، 1374)، ج1 به نقل از مقاله فوق
[3] محمدحسین طباطبایی،تفسیر المیزان، (مترجم محمدباقر موسوی همدانی)، (قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374)، ج1، ص10
[4] بیوک علی زاده، “فلسفه تطبیقی؛ مفهوم و قلمرو آن”، ص49-51
[1] محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، (حاشیه نویسی مرتضی مطهری)، (تهران: صدرا ،1364)، ج3، ص117
[1] ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1990م) ج2، ص134
[1] محمدتقی مصباحیزدی، آموزش فلسفه، چاپ هفتم، (تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1386)، ج2، ص26
[جمعه 1400-05-08] [ 03:52:00 ق.ظ ]
|