بیماری های قلب و عروق از علل اصلی مرگ و میر در جهان به شمار می رود. در كشورهای پیشرفته سالیانه 50 درصد مرگ ها یا5 میلیون از 12 میلیون مرگ از بیماری های قلبی-عروقی ناشی می شود(بكسندال[1]، 2000 ). علت اصلی 15 تا 25 درصد مرگ ها در كشورهای گسترش نیافته ناشی از بیماری های قلبی است(عالی نژاد، 1376). بیماری قلبی- عروقی شایع ترین بیماری های جدی در جوامع توسعه یافته را تشکیل می دهند و شیوع آن در کشورهای در حال توسعه به سرعت در حال افزایش است. اگرچه میزان مرگ به علت بیماری کرونری از حداکثر خود درسال 1965 به میزان دو سوم کاهش یافته اما در طی چهار دهه گذشته در ایالات متحده هم چنان بیماری قلبی-عروقی شایع ترین علت مرگ بوده و مسئول 40 درصد از تمام موارد مرگ در هر سال محسوب می شود. تقریبا یک چهارم از این موارد مرگ ناگهانی است(خدایی، 1388).  از آنجا كه قلب یكی از مهمترین و حساس ترین اعضای بدن آدمی است، آسیب به آن بر وضعیت روحی و روانی فرد تأثیر نامطلوب می گذارد.  عدم توجه به استرس ها و واكنش های روانی مبتلایان، سبب توسعه بیماری آنان می گردد (براسكوت، بنسچوب، گودی و همکاران[2]، 1994). افسردگی، اضطراب، یا انکار بیش از اندازه، روند بهبود بیماری را به تاخیر می اندازد. همچنین آن دسته از بیماران قلبی که دچار اضطراب واسترس شدید باشند، با احتمال بیشتری به مشکلات بعدی مبتلا می شوند و نیز احتمال مرگ آنان در ماه های اول، از کسانی که استرس کمتری دارند، بیشتر می شود(بشارت، 1387).  بنابراین از جمله مسائل مهمی كه بیماران قلبـی با آن مواجـه هستند مشـكلات روحـی و روانـی آنهـاست، كه بایـد حالتهـای روحی آنهـا را شناختـه و در كاهـش ناراحتی ناشی از آن اقدام كرد، بطوری كه عدم توجه به استرس ها و واكنش های روانی مبتلایان سبب وسعت بیماری آنان می گردد (رحیمی، 1379). استرس روزمره زندگی به تدریج سیستم ایمنی راتضعیف کرده، وفرد را دچار انواع بیماری های جسمی و روانی می سازد(لازاروس وفولکمن، 1984 ؛به نقل ازبشارت، 1387).

بنا به تعریف سازمان بهداشت جهانی، کیفیت زندگی درك افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت هایشان است. پس موضوعی کاملا فًردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درك افراد از جنبه های مختلف زندگی استوار است.

محققان معتقدند که بررسی کیفیت زندگی و تلاش برای ارتقای آن نقش مهمی در سلامت زندگی فردی و اجتماعی افراد خواهد داشت(مکوندی و زمانی،1389). كیفیت زندگی موضوعی چند بعدی و پیچیده دارد و دربرگیرندة عوامل عینی وذهنی است و ارزیابی فرد در مورد رفاه و آسایش در جنبه های مهم زندگی را مورد توجه قر ار می دهد. ویژگی مهم كیفیت زندگی كه مورد توافق اغلب صاحب نظران علوم اجتماعی است، شامل چند بعدی بودن، ذهنی بودن و پویا بودن آن است. در مطالعات مختلف، مولفه های متنوعی از كیفیت زندگی را در نظر گرفته اند همچون موقعیت سلا مت عمومی، قابلیت كاركردی، كاركردهای عاطفی، میزان احساس خوشبختی، رضایت از زندگی، شادكامی، میزان هوشیاری، میزان نشانگان فعالیت های اجتماعی، ایفای مناسب عملكرد جنسی، میزان حافظه، موقعیت های مالی و شغلی (پروتکین،2002).

دیگر متغیر مورد بررسی در این پژوهش بهزیستی روانشناختی می باشد. دینر(1984، برگرفته از بنکه و مک درمید، 2000 ) معتقد است که بهزیستی روانی، همانند ادراکاتی از عاطفه و بهزیستی  معنوی و نیز اندازه ­گیری­های عینی، نظیر راهنماهای سلامتی جسمانی ( فشار خون و…)، می ­تواند با ارزیابی های ذهنی افراد از تجارب خودشان  سنجیده شود. احساس بهزیستی دارای مولفه های عاطفی و مولفه های شناختی است. افراد با احساس بهزیستی بالا هیجانات مثبت راتجربه می کنندو از حوادث و وقایع پیرامون خودارزیابی مثبتی دارند؛درحالی که افرادبا احساس بهزیستی پایین ، حوادث و وقایع زندگی شان را نامطلوب ارزیابی کرده، بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه می کنند؛ بر این اساس ، از آنجا که بهزیستی درونی و ذهنی، شامل ارزش های شناختی افراد از زندگی ­شان می­ شود و مردم و شرایط­شان را بسته به انتظارات، ارزش­ها و تجربیات قبلی­شان ارزش گذاری می­ کنند،پژوش گران هم درارزیابی ها باید تفکرات افراد و احساسات­شان را مورد بررسی کنند( دینر و لوکاس،2000).

ریف (1995) بهزیستی روانشناختی را« تلاش برای کمال در جهت تحقق توانایی های بالقوه واقعی فرد» می­داند. از این منظر، عدم وجود نشانه­ های بیماری روانی، شاخص سلامتی نیست. بلکه سازگاری ، شادمانی، اعتماد به نفس و ویژگی های مثبتی از این دست نشان دهنده سلامت بوده و هدف اصلی فرد در زندگی، شکوفاسازی قابلیت های خود است(حسینی،1391).

دیگر متغیر مورد بررسی استرس ادراک شده می باشد. تنیدگی روانی و بحران های روزمره از جمله تهدیدهای بهداشت جسمانی و روانی است(بنتت و  ویلز، 2010). واقعیت این است كه تنیدگی در زندگی روزمره امری اجتنابن اپذیر است(بوندس، 2006). ولی مهم آن است كه چگونه انسان با این بحران ها كنار آید؟ مطالعه پاسخ انسان در موقعیت های فشارزا، نشان مى دهد كه انسان در برابر تهدیدها و سمبل هاى خطر با استرس واكنش نشان مى دهد(رینز و همكاران، 2005). اما شدت این واكنش(استرس) بسته به اینكه یک موقعیت معین را تا چه حد استرس زا ادراك مى كنند، نوسان دارد(كونواوس و دالاس، 2009). استرس ادراك شده حالت یا فرایندى روانشناختى است كه طى آن فرد بهزیستى جسمى و روانشناختى خود را تهدید آمیز ادراك مى كند. در واقع ایجاد استرس بستگى به چگونگى برداشت و درك فرد از موقعیت ها و حوادث دارد. ممكن است، یک موقعیت براى فردى بى خطر و براى فرد دیگرى به صورت یک تهدید درك شود(كلارک، 2010). فولكمن و لازاروس، 1984)اعتقاد دارند، افرادى كه باور دارند هنگام مقابله با استرس، منابع كمكی در اختیار دارند، نسبت به استرس آسیب پذیرى كمترى نشان مى دهند.

لازاروس تعریف لغوی استرس را به صورت زیر تعریف کرده است استرس به طبقه وسیعی از مشکلات اشاره می کند که به این خاطر از مشکلات دیگر متمایز نشده است که با هر نوع تقاضایی که نظام را تحت فشار قرار می دهد، از نظام فیزیولوژیکی گرفته تا نظام اجتماعی یا نظام روانشناختی و پاسخ آن نظام سروکار دارد (لازاروس، 1971) او در ادامه می گوید که ” واکنش شخص بستگی به این دارد که وی چگونه اهمیت یک رویداد آسیب زا، تهدید کننده یا چالش انگیز را آگاهانه یا ناآگاهانه تفسیر و ارزیابی می نماید”(تروج و سیمون[3]؛ ترجمه توزنده جانی و کمال پور، 1386).

استرس مزمن، که معمولا با درجات مختلفی از اضطراب ضمنی همراه است، دارای آثار فیزیولوژیکی است که همراه با ناتوانی یا آسیب پذیری ژنتیکی عضو، برخی افراد خاص

خرید اینترنتی فایل متن کامل :

 

 مقالات و پایان نامه ارشد

 را مستعد اختلالات روان تنی می سازد. این عضو آسیب پذیر می تواند در هر قسمتی از بدن واقع شده باشد. برخی افراد واکنش دهنده های معده ای هستند و بعضی دیگر  واکنش دهنده های قلبی- عروقی، واکنش دهنده های پوستی و یا نظایر آنها. این کم بنیگی یا آسیب پذیری احتمالا نشانه ژنتیکی دارد، ولی می تواند ناشی از آسیب پذیری اکتسابی نیز باشد و مثل ریه هایی که به علت سیگار کشیدن ضعیف شده اند(كاپلان و سادوك[4]، 1996؛ ترجمه پورافکاری، 1384).

نتایج پژوهش ها نشان می دهد فرایندهای روانشناختی نه تنها در سبب شناسی و سیمای بالینی بیماری های قلبی- عروقی سهیم هستند، بلكه در چگونگی مقابله بیماران با بیماری نیز، نقش ایفا می كنند (سارافینو[5]، 2002). برنامه بازتوانی قلبی یک رو یكرد تهاجمی به عوامل خطرساز مؤثر در عود بیماری محسوب می شود، به طوری که  طی انجام مراحل ، امکان مدیریت صحیح درمان را برا ی این بیماران فراهم می كند و ضمن انجام آموزش و تقویت رفتارهای سالم ، برگشت به فعالیت حرفه ای و فعالیت های روزمره را تسهیل كرده، به بهبود بیمار كمك می كند(سعیدی، 1383).

 

2-1-بیان مساله

بیماری قلبی – عروقی یكی از بیماری های بسیار حساس به حالت های روانشناختی است. این بیماری در دنیای غرب، بیش از هر بیماری دیگری مردم را می كشد. در ایالات متحده بیش از نیمی از افراد بالای چهل و پنج سال به علت بیماری قلبی یا بیماری مربوط به گردش خون می میرند(سلیگمن و روزنهان[8]، 1994). تا سال ها تصور می شد که شیوع بیماری قلبی –عروقی در مردان بیشتر از زنان است ولی پژوهش ها نشان می دهد درصد تمام مرگ و میرهای ناشی از بیماری های قلبی-عروقی در زنان (43 درصد) کمی بیشتر از مردان (37 درصد) است. با این وجود در حالی که تعداد مطلق مرگ میر های ناشی از بیماری های قلبی-عروقی در طی دهه های گذشته در مردان کاهش یافته ولی تعداد آن ها در زنان در طی این مدت افزایش داشته است. به نظر می رسد نقش التهاب و عوامل خطر ساز نظیر چاقی، دیابت نوع دو[9] و سندرم متابولیک[10] در ایجاد آترواسکلروز[11] در زنان مهم تر از مردان است. همراهی بیماری های عروق کرونر[12] با اختلال عملکرد عروق ریز کرونر در زنان بیشتر از مردان است(خدایی، 1388).

پژوهش های پیشین درباره سبب شناسی بیماری های قلبی – عروقی، برطیفی از عوامل خطرساز و ایجادکننده، مانند: مصرف دخانیات، فشارخون بالا، دیابت قندی، ازدیاد چربی خون و سابقه خانوادگی مثبت وبرخی عوامل خطرساز و جدیدتر از جمله چاقی، کاهش فعالیت های جسمی درزندگی روزانه ورژیم غذایی تاکیدداشته اند(کاسپر، فائوسیه، براون وهمکاران، 2005). تنها درسال های اخیربود که محققان متوجه شدندکه علاوه برمتغیرهای پزشکی و بالینی متغیرهای روانی نیز می تواند درشیوع اختلالات قلبی نقش مهمی داشته باشند(مسعودنیا، 1389 ،به نقل از آقایوسفی وشاهده، 1391).

بیشتر بیماران در هفته اول پس از بیماری در بیمارستان بعد از بهبودی از سکته قلبی دستخوش یک رشته تنش ها و ناآرامی های روانی می شوند، روشن است که این تجربه سخت که جان بیمار را به خطر انداخته است پرسش ها و واهمه های زیادی را در او بیدار می کند. تنش های پس از حمله قلبی از نظر درجه ژرفا متفاوت است گاهی دیده شده که برخی از بیماران زیر تنش های روانی خرد و فلج شده و بعضی دیگر بی تاب می گردند، به این معنی که آرزو دارند هرچه زودتر این رویداد را پشت سر گذاشته و به زندگی روزمره بازگردند(هربرت، کوهن، مارسلند و همکاران[13]، 1994).

[1] – Bexendale

[2] – Brosschot, Benschop, Godaei, Olff

[3] -troj, simon

[4] – Kaplan & Sadock

[5] -sarafino

[6] – Mindfulness-Base stress reduction (MBSR(

[7] -Chiesa and Serretti

[8]- Seligman, Rosenhan

[9] -Diabetes type II

[10] – Metabolic Syndrome

[11] – Atherosclerosis

[12]- Coronary artery

[13] – Herbert, Cohen,  Marsland, Bachen, Rabin, & Muldoon.

[14] – Mindfulness

[15]- Shigaki, Class, Schopp

 


 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...