: نحوه ارتباط والدین با فرزندان با سبک فرزندپروری آنان ارتباط دارد.سبکهای فرزندپروری نقش مهمی در شکل گیری شخصیت بهنجار و نابهنجار در کودکان داشته و در صورت بکار گیری سبکهای ناکارآمد در تربیت کودکان می تواند منجر به پیامدهای منفی متعددی از جمله مشکلات رفتاری در آنان گردد.
هدف: هدف این پژوهش تعیین سبکهای فرزندپروری و ارتباط آن با مشکلات رفتاری کودکان(براساس طبقه بندی درونی و برونی سازی) 6 تا 12 ساله در مدارس ابتدایی شهر رشت بود.
مواد و روش ها: این مطالعه مقطعی تحلیلی بر روی 741 دانش آموز 6 تا 12 ساله اول تا پنجم ابتدایی مدارس دولتی و غیر دولتی ناحیه یک و دو شهر رشت در سال 1390 انجام شد که با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند.برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه سبکهای فرزندپروری بامریند و فرم گزارش معلم استفاده شد. داده ها با بهره گرفتن از نرم افزارSPSS16 و با كمك آمار توصیفی و ضریب همبستگی پیرسون ورگرسیون خطی چندگانه به روش stepwise تجزیه وتحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که والدین اکثر واحدهای مورد پژوهش دارای سبک فرزندپروری مقتدرانه (5/96٪) با میانگین و انحراف معیار 29/8±26/41 بودند. همچنین 1/12درصد از کودکان دارای مشکلات برونی سازی شده و 9/8 درصد از آنان دارای مشکلات درونی سازی شده بودند. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که سبک فرزندپروری مقتدرانه هم با مشکلات رفتاری درونی سازی شده (003/P< ،109/- ) و هم با مشکلات برونی سازی شده (020/P< ، 086/-β= ) رابطه منفی معنادار و سبک فرزندپروری سهل گیرانه نیز با مشکلات رفتاری درونی سازی (006/P< ،101/β=) رابطه مثبت معنادار و جود داشت.براساس نتایج تحلیل رگرسیون سبک مقتدرانه پیش بینی کننده منفی برای هردو طبقه مشکلات رفتاری درونی و برونی سازی بود و سبک سهل گیرانه پیش بینی کننده مشکلات رفتاری درونی سازی بود.
نتیجه گیری:
فرزندپروری مقتدرانه که با ترکیبی از کنترل به همراه حمایت عاطفی بالا ، سطوح مناسبی از استقلال و ارتباط دوسویه کودک و والد مشخص میگردد نقش مهمی در پیشگیری از مشکلات رفتاری در کودکان دارد ، همچنین سبک سهل گیرانه که با نظارت کم و بی تفاوتی والدین نسبت به رفتار کودک مشخص میگردد می تواند منجر به بروز مشکلات رفتاری در کودکان گردد
زمینه پژوهش
به هر حال کودکان با مشکلات رفتاری بخشی از جامعه را تشکیل می دهند که در آن میزان پاره ای از مشکلات بیشتر از یک جامعه عادی است(10). سازمان جهانی بهداشتاعلام داشت شیوع مشکلات عاطفی و رفتاری در میان کودکان 3تا 15 سال در کشورهای توسعه یافته 5 تا 15 درصد است که این رقم در کشورهای در حال توسعه نیز صادق است(11).از آنجاییکه میزان شیوع مشکلات رفتاری به علت فقدان تعاریف واحد ، مشکلات روش شناختی ، سیاستهای اجتماعی و عوامل اقتصادی با دشواریهایی همراه است(12). به همین علت محققین درصد شیوع رفتارهای نابهنجار یا مشکلات رفتاری را با ارقامی چون 2٪ ، 8٪ ، 5/10٪ و 24٪ برآورد کرده اند(7). آخن باخ[1] و رسکورلا[2] میزان شیوع اختلالات دوران کودکی را 6 تا 25درصد برآورد کرده اند(13).
آنچه مسلم است مشکلات رفتاری کودکان اختلالات شایع و ناتوان کننده ای هستند که برای معلمان ، خانواده وخود کودکان مشکلات بسیاری را ایجاد می کنند و با میزان بالایی از معضلات اجتماعی همراهند(12).کودکان دچار اختلالات رفتاری مشکلات گوناگونی دارند , این کودکان دارای دامنه توجه کوتاهی هستند , عزت نفس پایینی دارند , درارتباط با اعضای خانواده , مردم و اطرافیان مشکل دارند و به آسانی ناکام می شوند(14). همچنین تکانشگری , بیقراری , بیش فعالی , پرخاشگری , دروغگویی , دزدی , عملکرد تحصیلی ضعیف[3] و ادراک ضعیف ازخودکارآمدی[4] و شایستگی اجتماعی از دیگر ویژگیهای کودکان دارای مشکلات رفتاری است(15). همچنین مشکلات رفتاری احتمال ابتلای افراد به سوء مصرف مواد , فعالیتهای بزهکارانه , اختلال اضطرابی و خلقی , ناتوانی یادگیری , اختلالات عصب روانشناختی واختلال شخصیت مرزی را افزایش می دهند(17). این کودکان نمی توانند تکالیف مدرسه را در سطحی که مورد رضایت اولیاء مدرسه است انجام دهند , آنها احتمالاً از کمبودهای تحصیلی که در سطوح پیشرفت و مهارتهای خاص بویژه در خواندن منعکس می شود رنج می برند(11). بسیاری از بزرگسالان تحمل رفتارهای کودکان با مشکلات رفتاری را ندارند و به تنبیه آنان متوسل می شوند , این کودکان در مقایسه با همسالان بهنجار خود در جنبه های مهم زندگی خود محدودیت دارند و در تعاملات اجتماعی با مشکلات جدی مواجه اند(5). اغلب کودکان با مشکلات رفتاری احساسات منفی دارند و با دیگران بد رفتاری می کنند , در بیشتر موارد معلمان و همکلاسیها , آنان را طرد می کنند و در نتیجه فرصتهای آموزشی آنان کاهش می یابد(17). برخی آمارها نشان می دهد تقریباً سالانه یک نفر از هر 5کودک دچار مشکلات قابل ملاحظه رفتاری می گردد و حدوداً از هر 10 کودک یک کودک به کمک متخصص نیاز پیدا خواهد کرد(4). اما از هر 5 کودک نیازمند درمان تنها 2 نفر تحت درمان قرار می گیرند و فقط نیمی از افرادی که تحت درمان قرار می گیرند توسط افراد متخصص درمان می شوند و بیشتر کودکان مبتلا به این نوع مشکلات هیجانی ، درمانی دریافت نمی کنند(3). درحالیکه مشکلات رفتاری در کودکان قابل درمان و مانند بیماریهای جسمی قابل پیشگیری است ودر صورت تشخیص نه تنها باعث بهبودی وضعیت کودک و افزایش کارایی او در آموزش ویادگیری می شود بلکه از تبدیل شدن به اختلالات رفتاری و مزمن شدن آن در آینده پیشگیری می شود(4). شواهد نشان می دهد که بسیاری از مشکلات رفتاری و روانی به صورت خفیف در کودکان وجود دارد بدون آنکه توسط خانواده ومعلم تشخیص داده شود و تنها زمانی که به علل مختلف که مرتبط با کودک و شیوه برخورد اطرافیان با وی و بروز
خرید اینترنتی فایل متن کامل :
بحرانهایی چون مرگ و طلاق والدین , مشکلات مدرسه و…است شدید شده وتظاهر می یابد و به دلیل عدم تشخیص و درمان به موقع منجر به عواقب نامطلوب در سنین کودکی نظیر افت عملکرد تحصیلی , عدم تبعیت از والدین و مشکلات تعاملی و در زندگی بزرگسالی نظیر بزهکاری , حادثه پذیری وسوء مصرف مواد می شود(18). محققان دریافته اند که مشکلات رفتاری معمولاً نخستین بار در سالهای آغازین دوره ابتدایی مشاهده می شود و بین سنین 8 تا 15 سالگی به اوج خود می رسد(19).از طرفی سنین دبستان از حساس ترین دوره های رشد است که در این دوره طی فرایند شکل گیری شخصیت و توانائیهای ذهنی کودکان ، بیشترین نقش متوجه الگوهای رفتاری است(12). کیگن وماسن[5]بر مبنای مطالعات طولی در مورد کودکان معتقدند که چهار سال اول دبستان یک دوره سرنوشت ساز برای کودک است ، او مجبور است که بعضی از وابستگی های خود را کنار بگذارد ، به سبک مهارتهای تحصیلی و به ایجاد روابط با همسالان بپردازد ، بعلاوه او درمعرض ارزشها و نگرشهای عوامل اجتماعی تازه قرار می گیرد(مثلاً همکلاسیها و معلمان) که یا ارزشهای کنونی را تأیید می کنند یا سبب ایجاد تعارض در او نسبت به ارزشهای خود می شود(20). طبق نظریه اریکسون[6] مرحله چهارم رشد روانی اجتماعی کودک در حدود 6 تا 11 سالگی اتفاق می افتد ، کودک در این مرحله برای اولین بار مهارتها و فعالیتهای فرهنگی اولیه را می آموزد ، بحران خطرناکی که در این دوره ممکن است بروز کند ایجاد احساس خود کم بینی و بی کفایتی در کودک است وهر نوع گرفتار شدن در این بحران خطرناک است زیرا طرز تلقی و برداشت کودک به یادگیری ، مدرسه و آموزگاران در این مرحله شکل می گیرد(21).
محققین میزان شیوع مشکلات رفتاری در میان کودکان سن دبستان را بین 5 تا 20 درصد گزارش کرده اند(12). که این میزان در ایران نیز طی تحقیق خدام وهمکاران(1388) بر روی 2600 دانش آموز دبستانی شهر گرگان 21 درصد و در تحقیق غباری بناب وهمکاران 1386 بر روی 1407 دانش آموز دوره ابتدایی در شهر تهران 3/20 درصد برآورد شده است(18و5). همچنین طی بررسی انجام شده توسط خوشابی وهمکاران(1384) بر روی 1546 دانش آموز دوره ابتدایی در استان ایلام میزان شیوع مشکلات رفتاری 2/10 درصد گزارش شده است(15). کشکولی(1379) در پژوهشی که در استان بوشهر انجام داد دریافت که 84/16 درصد دانش آموزان مقطع ابتدایی این استان دارای اختلالات رفتاری هستند(22) .
ونزیلو[15] و همکاران در پژوهش خود نشان دادند که بین سبک فرزندپروری مستبدانه و مشکلات برونی سازی پسران رابطه وجود دارد ، همچنین پژوهشی که توسط گیمپبل وهالند[16] بر روی کودکان دبستانی انجام گرفت به این نتیجه دست یافت که اکثریت کودکان دارای مشکلات رفتاری ، مادرانی داشتند که پرخاشگری و افسردگی بالایی داشتند و حمایتهای اجتماعی کمتری دریافت می کردند و در مورد کودکان خود از سبک های طرد و تنبیه استفاده می کردند(23). اما سبک فرزندپروری مقتدرانه با ترکیبی از مهارگری وحمایت بالای عاطفی، سطوح مناسبی از استقلال و ارتباط دوسویه میان کودک و والد مشخص می گردد(34). به عبارتی والدین مقتدر درخواستهای معقولی از فرزندان خود دارند واین درخواست ها را باتعیین محدودیت ها واصرار بر اینکه باید از آنها تبعیت کنند به اجرا می گذارند و در عین حال صمیمیت و محبت نشان می دهند(35). این سبک با پیامدهای تحولی مثبت همچون پیشرفت تحصیلی بالاتر ، اتکا بخود بیشتر ، انحراف رفتاری کمتر و روایط بهتر با همسالان مرتبط است(33). همچنین مشخص شده که سبک مقتدرانه قویاً با پیامدهای مثبت در موفقیت تحصیلی ، سازگاری اجتماعی ، روابط با همسالان وبهداشت روانی در سالهای آتی مرتبط است(31).
سبک سهل گیرانه با تقاضای کم والدین وپاسخ دهی بالای آنها مشخص می شود ، والدین سهل گیر توجه بیش از حد به فرزندان نشان می دهندو از آنان انتظارات کمی دارند(33). به گونه ای که اعمال قدرت والدین بر روی کودک با شکست مواجه می شود(34). در این سبک والدین مهرورز و پذیرا بوده و از هرگونه اعمال کنترل بر روی فرزندان خودداری می کنند(35). کودکان والدینی که از روش سهل گیرانه استفاده می کنند مشکلات رفتاری بیشتر و عملکرد تحصیلی پایین تری دارند، ولی مهارتهای اجتماعی و اعتماد به نفس آنها بالاتر است و افسردگی در میان آنان بیشتر است(33). همچنین این شیوه تربیتی با پرخاشگری ، رفتار ضد اجتماعی ، موفقیت ضعیف تحصیلی و مشکلات رفتاری آشکار در کودکان همراه است(31). بررسی های انجام گرفته در این زمینه نیز این مسئله را مورد تأیید قرار می دهند. پژوهشی که سید موسوی وهمکاران با موضوع بررسی رابطه میان سبکهای فرزند پروری و اختلال برونی سازی در کودکان 7 تا 9 سال انجام دادند نشان داد که سبک فرزندپروری مقتدرانه با کاهش نشانه های برونی سازی(پرخاشگری و رفتارهای قانون شکنی) و سبک فرزندپروری سهل گیرانه با افزایش این اختلال همراه است(36). همینطور پژوهشی که قنبری وهمکاران در ارتباط با سبکهای فرزندپروری و نشانگان درونی سازی در کودکان مقطع ابتدایی انجام دادند نشان داد که سبک مقتدرانه با نمره کل نشانه های درونی سازی رابطه منفی معنی داری داشت و سبک مستبدانه، هم با نمره کل نشانه های درونی سازی و هم با نشانگان اضطراب/افسردگی ، افسردگی/گوشه گیری وشکایات جسمانی رابطه مثبت معنی داری را نشان داد(34). همچنین زهراکار در پژوهش خود بر روی دانش آموزان دبیرستانی نشان داد که بین شیوه فرزندپروری مقتدرانه با مؤلفه های سلامت روانی(علائم جسمانی ، اضطراب ، اختلال خواب و اختلال کارکرد اجتماعی افسردگی) ضریب همبستگی منفی وجود داشت، به عبارتی هرچه میزان استفاده والدین از این شیوه بیشتر باشد کلیه مؤلفه های مذکور در فرزندان کاهش می یابد وهرچه مستبد بودن یا سهل گیر بودن والدین بیشتر باشد این علائم در فرزندان افزایش می یابد(37).
بنابراین توجه به آسیب شناسی دوران کودکی و سلامت روانی آنها در تمام فرهنگ ها و جوامع بشری بسیار با اهمیت است، زیرا بسیاری از مشکلات کودکی پیامد های بعدی برای کودک وجامعه دارد و اغلب اختلالات بزرگسالی ریشه در شرایط وتجربه های کودکی دارد به همین دلیل شناخت بهتر مشکلات رفتاری در دوران کودکی میتواند مبنایی برای طراحی موثرتر برنامه های درمانی و پیشگیری از مشکلات رفتاری را در آینده فراهم آورد(4).