:

هنر مانند دانش و فلسفه وسیله ای است برای شناخت واقعیت علم و نقش تخیلی در هنر بیش از علم است و نقش تعقل و انتزاع در علم بیش از هنر است. هر اثر هنری تجلی تازه ای از پیكار دائم انسان ها با طبیعت است كه برای شناخت بیشتر صورت گرفته و در این پیكار هر لحظه آفرینش تازه ای در هنر به وجود می آید و هر كدام از پدیده های هنری یا نظریه های مربوط به هنر با این فرض آغاز می شود كه انسان در برابر شكل ،‌ سطح و حجم اشیائی كه حاضر به حواس او باشند واكنش نشان می دهد و بعضی از آرایش ها در تناسب شكل ، سطح و حجم اشیاء لذت بخش شده و حس تشخیص روابط لذت بخش یا همان حس زیبایی شناختی را در فرد القا می كند. در هر صورت ،‌ هنر بیان هر آرمانی است كه هنرمند توانسته باشد آن را به صورت تجسمی تحقق بخشد (گاردنر[1] ، 1980، به نقل از سعدی پور و فرامرزی 1379 ،‌سعدی پور ،‌1380).

شیلر[2] جامعه شناس آلمانی و هربرت اسپنسر[3] معتقدند كه هنر و انواع آن ناشی از غریزه بازی اند در صورتی كه مارشال[4] معتقد است كه هنر به هر شكل كه باشد برای تزیین و جلب نظر دیگران پدید آمده است و به اعتقاد افرادی چون فروید[5] هنرها همگی از عقده های جنسی سرچشمه می گیرند. در واقع تمامی این نظریه ها به نوعی هنر را به غریزه نسبت می دهند و به اعتقاد برخی نیز آفرینش هنر یا هنر آفرینی نوعی بازی است که برای كسب قدرت و تسلط بر مقتضیات زندگی به كار می رود و افرادی چون گروس به این اصل اعتقاد داشتند و بیان كردند كه هنر از تجلیات غریزه بازی است (آریان پور ، 1370 ،‌آرین ، 1378).

كهن ترین شكل های شناخته شده هنر به نقاشی تعلق دارد. نخستین نمونه های شناخته شده شعر به عصری بس متأخر تعلق دارد در پی منشأ هنرهای تجسمی به ویژه نقاشی كه از نقاشی های غارنشینان عصر دیرینه سنگی به ما شناخته شده است ، برجسته ترین نكته ماهیت فوق العاده نمایشی آنهاست و از آن زمان تا كنون همواره هنرمندان در زمینه هنرهای تجسمی چون نقاشی و مجسمه سازی برای تجسم تخیل خود مهارتی را به كار می برند كه آفرینش خود را به زیبایی های فریبندگی ظاهری به وحدت كمال رسانیده كه اینها همه از ذهن آگاه آنها سرچشمه می گیرد(آرنولد ، 1976 ،‌به نقل از فرامرزی ،‌1363).

هنر كه پدیده ای است همراه با خلاقیت موجب بهبود و تغییرات در ادراك و شناخت افراد می شود و كل این فرایند در مغز رخ می دهد به گونه ای كه نوروپسیكولوژیست ها همواره در جستجوی  پاسخ به این مسأله كه چگونه سازماندهی  و پردازش اطلاعات در مغز می تواند بر فرایند درك هنر مؤثر باشد و بالعكس بررسی ها و مطالعات گوناگونی انجام داده اند. پژوهشگران بر اساس مطالعات خود به این نتیجه رسیده اند كه جنبه ها و ابعاد گوناگون سازماندهی مغز نقش مهمی را در خلق هنر و درك آن ایفا می كند و تجربه ادراكی هنر از طریق فرایند فعالی كه دربرگیرنده اطلاعات حسی ، پردازش آنها ، یادآوری تجربیات گذشته و انگیزه ها و اهداف فعلی است ایجاد می شود. بر اساس یافته ها و پژوهش های گوناگونی كه  نوروپسیكولوژیست ها در این زمینه انجام داده اند مشخص شده كه انتقال دهنده های شیمیایی در مغز به ویژه «سروتونین»ها در خلاقیت ، درك و بیان هنر مؤثرند. نقش این انتقال دهنده ها و مواد شیمیایی موجود در مغز در خلاقیت افراد به ویژه افرادی كه با كارهای هنری ، تجسم ، تخیل و ادراك فضایی سرو كار دارند از طریق كالبدشكافی و بررسی مغز برخی افراد هنرمند یا ریاضی دان بدست آمده است. یافته های این پژوهش ها حاكی از آن است كه سطح سروتونین در مغز این افراد طبیعی و گاهی بالاتر از حد طبیعی است. بعضی دیگر از نوروپسیكولوژیست ها همین مطالعات را علاوه بر ریاضی دانان و هنرمندان روی مغز افراد عادی كه گاهی كارهای هنری و عملیات تجزیه و تحلیل و محاسبه را انجام می دهند ، انجام داده و یافته های بررسی های آنها مشابه نتایج قبلی بود(زایدل و همكاران ،2005 ، لووی[8] ، 2004 ، اوتسكا[9] ، 1996).

مطالعات نشان داده كه دسته ای از كودكان با نارسایی های ویژه ،‌در یادگیری « حساب  نارسا[11]» هستند. حساب نارسایی ، اساساً عبارت است از نا توانایی در انجام مهارت های مورد انتظار مربوط به حساب با توجه به ظرفیت هوشی و سطح آموزشی كه با آزمون های میزان شده فردی ارزیابی  می شود. كودكان حساب نارسا در یادگیری و به یادآوری اعداد و ارقام دچار مشكل بوده و در مهارت های محاسبه نظیر جمع ، ‌تفریق ،‌ضرب و تقسیم كند و فاقد دقت و تمركز لازم هستند و در بسیاری از موارد این اختلال تؤام با اختلالات خواندن و نوشتن به ویژه نارساخوانی است. حساب نارسایی تا حدودی به علت عوامل ژنتیكی و نیز نقص نورولوژیک در ناحیه پس سری نیمكره راست مغز ایجاد می شود اما عوامل محیطی ،‌ آموزشی ،‌شناختی ، تكاملی ، هیجانی ، و اجتماعی و فرهنگی نیز در بروز آن بی تأثیر نیستند(كاپلان و سادوك ،‌2005 ، گاردنر ،‌2005 ، آندریاس[12] ، 2005).

خرید اینترنتی فایل متن کامل :

 

 پایان نامه

 

پژوهشگران طی مطالعاتی گوناگون نشان داده اند كه كودكان حساب نارسا در واقع در پردازش اطلاعات مشكل دارند و یكی از مهم ترین فرایندهای مربوط به پردازش در آنها پردازش اطلاعات بینایی[13] است. مهارت های پردازش اطلاعات بینایی از جمله ادراك روابط فضایی ،‌ حافظه بینایی و تجسم ،‌ تشخیص شكل از زمینه و ثبات شكل همگی نقش مهمی را در یادگیری كودكان ایفا می كنند و اگر به مواد آموزشی ارائه شده در مدارس توجه كنیم اهمیت این مسأله روشن می گردد زیرا تقریباً 70 درصد اطلاعات جهت یادگیری مواد درسی از طریق بینایی ارائه می شود و در انجام تكالیف منزل نیز این مهارت های پردازش اطلاعات بینایی نقش مهمی را ایفا می كنند و در كنار راهكارهای ارائه شده چون رویكردهای حسی ،‌ حركتی و ادراكی حركتی پژوهشگران همواره از راهبردهایی با خلاقیت و تجربه خود نیز استفاده می كنند تا بلكه بتوانند مشكلات پردازش اطلاعات بینایی كودكان با نارسایی های ویژه در یادگیری را بر طرف كنند(لرنر[14] ،‌ 1996 ، دانش ، 1384 ، عشایری ، ‌1368 ، به نقل از علی نژاد ،‌1385).

بسیاری از پژوهشگران ، روانشناسان و متخصصین از گذشته های دور تا كنون همواره در صدد بودند كه در كنار درمان های متداول اختلالات ذهنی ،‌ جسمی و روانی از هنر در قالب آموزش هنر و هنر درمانی نیز بهره مند شوند. مطالعات و بررسی ها نشان داده كه هنر به ویژه استفاده از هنرهای تجسمی نظیر نقاشی و سفال می تواند در كاهش و بهبود مشكلاتی چون اختلالات رفتاری ،‌ارتباطی ، كمبود توجه ،‌ تمركز و بیش فعالی ، ‌اختلالات نافذ رشدی ،‌ سندرم دان و حتی اختلالات یادگیری مؤثرباشند. در رابطه با بهره گرفتن از ابزار هنری چون نقاشی و سفال در زمینه اختلالات یادگیری پژوهشگران مطالعات زیادی انجام داده و یافته ها حاكی است كه هنرهای تجسمی می تواند مشكلات یادگیری كودكان نارسانویس ، ‌حساب نارسا و نارسا خوان را به حداقل برساند و هدف از استفاده از ابزار هنری این است كه بتوان مشكلات آنها را برطرف كرده و با فعالسازی نیمكره های مغزی آنها از طریق درك هنر به ارتقاء و پیشرفت تحصیلی آنها كمك كرد(كیس و دالی [15] ، 2008 ، ‌زایدل ، ‌2006 ،آندریاس ، ‌2005 سیلور[16] ، 2001 ، گاردنر ، ‌2001).

بیان مسئله

هنرهای تجسمی چون نقاشی ، طراحی و سفال از مهم ترین عوامل در بیان مقاصد ،‌افكار ،‌ عقاید و نیازهای درونی بشر محسوب می شوند كه از دیرباز تا كنون همواره مورد استفاده انسان بوده است. اشتغال به این فعالیت خلاقه اعم از آفرینش و خلق یک نقاشی ، درست كردن یک مجسمه و یا كاربرد آن می تواند علاوه بر پرورش حس زیبایی و ذوق هنری انسان ، ‌نقش مؤثری در رشد شخصیت ،‌ شناخت ،‌ بینش و حل مشكلات و نابسامانی های روانی و درمان وی داشته باشد.(لاندگارتن ،‌2003 ،‌كیس و دالی ، ‌2008).

در نقاشی ها و ترسیمات كودكان می توان اطلاعات مناسبی از ویژگی های شخصیتی آنها به دست آورد و توانایی های ذهنی ،‌ شاختی ، ‌اداركی ،‌ ویژگی های عاطفی و خصوصیات هیجانی ، ‌ناكامی ها ، فشارها و تمایلات درونی كودك را می توان از طریق نقاشی های او بازشناسی كرد. این قبیل فعالیت های هنری علاوه بر كمك به تشخیص نوع اختلالات ،‌ مشكلات و
 بیماری ،‌ شیوه مؤثری در رهاسازی عواطف و احساسات متراكم و فشارهای درونی به شمار
می رود(دادستان،1384).

آموزش هنرهای تجسمی در بسیاری از مشكلات كودكان به ویژه مشكلات مربوط به یادگیری آنها راهگشاست.در واقع آموزش هنرهای تجسمی می تواند فرایند یادگیری و رشد تمام مهارت های مرتبط با یادگیری را تسهیل كند. مطالعات و بررسی های انجام گرفته در این زمینه نشان می دهد كه هر دو نیمكره مغزی هنر را از جنبه های گوناگونی درك كرده و آموزش هنر می تواند مشكلات شناختی و ادراكی را كاهش دهد و نیز برخی بررسی ها حاكی از این مطلب است كه هنرهای تجسمی موجب رشد بسیاری از مهارت ها و توانایی های كودك می شود
(زایدل ،‌2006 ، كیس و دالی ، ‌2008).

 

 

 


 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...